# . شيخ اكبر محي الدّين عربي مي گويد: « بهترين نماز آن است كه تو در آن حضور نداشته باشي» مراد از اين سخن نيز همين مجذوب شدن به عالم ملكوت و علم به حضور حق تعالي در نماز است تا بدان حد كه از خويشتن خويشت خبر نبود. (عبادت عاشقانه ص 90)
چنان ز خويش تهي گشتم و ز جانان پر كه گر ز پوست در آيم، تمام خود اويم
.
.
# . گرفتاري مردم زمانه از پريشاني است و اين پريشاني مربوط به پريشاني دل است و پريشاني دل مربوط به پريشاني دلبرها، دلبري زن، دلبري شوهر، دلبري فرزند، دلبري خانه، دلبري اتومبيل، دلبري پست و مقام و دلبري پول. نگويي كه در ميان دلبران اسم خدا را نياوردي. اين چه دلبري است كه اگر در بيست و چهار ساعت هفده دقيقه آن سهم اين دلبر شد، دلبران ديگر نگذارند تا تو با اين محبوب ازلي سر و سرّي داشته باشي. ( همان ص 173)
.
.
# . اگر از نور باطن بهره داشته باشي چهره بي خبران را تيره مي بيني؛ نگاه به آنان دل را مي ميراند؛ آدمي را كدر مي كند، تارك الصّلوه ها نوعاً چنين اند برعكس آنان كه جان را به نور ذكر و ياد حق زنده داشتند و با نور حق برافروختند، ناصيه آنها شفق طلوع انوار الهي است. ( ساغر سحر ص158)
.
.
# . معراج آن نماز بود كه به حضور بود كه: «لا صَلوه اِلّا بِحضورِ القَلب» . هر نمازي را طهارتي است و طهارت معراج را وضويي بايد با خون جگر. آن وضوي نماز چه آسان است و اين وضوي حضور چه دشوار . (تخلي ص12)
طهارت ار نه به خون جگر كند حافظ به حكم مفتي عشقش درست نيست نماز
.
.
# . چون تو اهل خشوع گردي نماز قوّت جانت شود و بي آن زندگي نتواني كه شادي دلت و فرح قلبت در ياد خداي و نماز بود و گران جاني با آن نكني بل وقت نماز را انتظار بري. ( تحلي 1 ص104)
نجاتم ده مؤذّن تا نثارش جان خود سازم رهايم كن ز عالم تادمي با او بپردازم
نه جنّت را بود نازي، نه حوران راست طنّازي
اگر توفيق وصل آيد ، بر آن بالم بر آن نازم
.
.
# . اي عزيز چه بسا با ركعتي نماز خاشعانه كارت ساز گردد و خدايت بنده نواز. (همان ص108)
.
.
# . ای عزیز! اگر کلید جامه دانی را گم کنی ساعت ها به کاوشش پردازی، و تا آن را نیابی از اندیشه اش نتوانی آسود. تو جان و جانان خویش گم کردی، چون است که حتی در آن دم که به رسم نماز اندامت با خدای در کار آید دلت به دنبال گمشده دیگر است؟ پاک از دست داده بر خاک نگری! کس رها کرده بر ناکس در آیی! در برابر یار بر مار اندیشی؛ جان واپس زده در فکر خوانی، دل را پشت کرده به گِل روی آوری؟ چه نماز باشد آن را كه تو در خيال باشی تو صنم نمي گذاري كه مرا نماز باشدگویی آن قدر صنم هست که فکر یاسمن نیست، ای صنمت بر باد، اینجا گلزار است؛ یاسمن را دریاب تا مشام جانت عطر محبوب شنود؛ و بویی تو را به کویی رساند. هر بامداد که مؤذّن ندای ((حی علی الفلاح)) سر دهد نسیم از شمیم بامداد عطر او دارد با آن بگو : (همان ص109)
صبا تو نکهت آن یار مشکبو داری به یادگار بمانی که بوی او داری
.
.
# . در نماز در خطّ نوري درآي؛ گويي خط نوري چيست؟ خط نوري خطي است كه در وقت نماز از جوانب عالم به سوي كعبه روان است؛ اگر ملكوت مي ديدي درمي يافتي كه در آن ساعت كعبه چگونه با اين خط نوري بر سراسر عالم متّصل است. (همان ص117)
.
.
# . تا سرحد امكان وقت نماز را رعايت نما كه آنكس كه نماز در بيگاه خواند اوّل اثرش آن بود كه لذّت مناجات با خدا از دلش بر خيزد؛ وقتي مؤذّن مي گويد « حيّ علي خيرالعمل» اگر به كار ديگر پردازي خيرالعمل تو آن است. ( همان ص 117)
.
.
# . دقايقي قبل از اذان پشت سجّاده منتظر باش تا اذن دخول به حرم كبريايي حق تعالي صادر شود و اين كار را هميشه رعايت نما در هر نماز دقايقي به آرامش روي به قبله دست بر زانو باش ؛ خود را از هر فكر خالي كن ، دل پريشان را شست و شويي ده. با جاروب« لا اله» همه افكار را بيرون ريز تا « الا الله» درآيد و سپس به نماز برخيز. (همان ص117)
.
.
# . براي اقامه نماز با خويشتن تلقين كن نه مالك حيات و نه مرگ و نه دارايي خود هستم؛ حتي ضربان قلب و باز شدن ريه ام را خود در اختيار ندارم. اي عزيز! اين بارگاه عزّت است، آن عزّت كه او عزيز مطلق و من و تو ذليل مطلق، او غني بالذّات و من و تو فقير بالذّات، او حي بالذّات و من و تو مرده بالذّات، من كيم كه در برابر او به عبادت ايستم و حمد او گويم و كليم او باشم. ( همان ص118)
.
.
# . هنگام نماز حالت، حال گدايي باشد كه درِ بارگاه سلطان بر او گشوده شد و هم اكنون در پيشگاه مالك الملوك ايستاده و از او حاجت خواهد. هم در درونش ادب بود هم در بيرون. شنيده اي كه مردي چون از حضور سلطان بازگشت پيراهن از تن بركند و كژدمي از جامه اش بيرون دويد و هفت جاي او را نيش زده بود، گفتند: چه شد كه بار اول جامه نكندي و كژدم را رها نكردي؟ گفت: با سلطان سخن مي گفتم و اين خلاف ادب بود و تا در حضور او بودم حتّي درد را حس نكردم؛ چون از حضور غافل شدم دردم بي تاب نمود. بلي، اين ادب حضور بنده ناتواني است كه نام پادشاهي بر او نهادند. ( همان ص120)
.
.
# . دانم كه شيطان تو را در نماز رها نكند؛ بايد كه در نماز مراقبت از دست ندهي؛ حالت حال جاروب به دستي باشد كه تا باد، خاشاكي به صحن آورد زود بزدايي. هر فكر را، تا به دنبالش صد فكر ديگر نيامده از بن بركني. (همان ص120)
.
.
# . بهترين نماز در حالي بود كه از خود هيچ نداشته باشي؛ قيام و ركوع و سجود را با خدا انجام دهي؛ و آن معني كه در لفظ قيام گويي برتو آشكار بود:« بِحَولِ اللهِ وَ قُوَّتِه اَقوُمُ وَ اَقعُد» (همان ص120)
.
.
# . اي عزيز! هرجا خود رود خدا آيد و هر چند خود تو ضعيف تر خداي تو قوي تر و اين مقام را در حين موت بدن همه دانند. بكوش تا تو اين معرفت را در هر نماز حاصل كني. (همان ص120)
.
.
# . همي دان كه كار دل با كار شكم راست نيايد، سعي نما كه در تمام نمازها شكم از طعام خالي بود و فرايض را قبل از طعام به جاي آور. (همان ص197)
.
.
# . بهترین نماز درک فقر و اضطرار در حضور حضرت غنی است. (اندیشگاه ش81)
.
.
# . نماز، حرکت از کثرت به وحدت است، با نماز درهای زندان باز می شود، برای آنها که اذن خروج دارند. (همان ش82)
.
.
# . بهترین نماز آن است که چون در برابر حضرت غنی ایستادی فقرت به درجه صفر باشد. (همان ش 74)
.
.
# . بسا در هنگام تکبیر نماز که لازم است دست ها تا محاذی گوش بالا آید، به آن مفهوم بود که چون تکبیر گویی، ماسوی الله را پشت سر اندازی و عظمت حضرت حق را با اقرار به قلب و زبان در جانت بنشانی. چرا که در نفی، دست به عقب رانی و در اثبات دست به پیش روی اندازی و این مفهوم، همان مفهوم لا اله الّا الله است. و بالا ترین تکبیر آن است که نفی هستی را بر نفس خویش زنی و اثبات و تکبیر را از آن خداوند. چرا که همه خیال ها و پندار ها و اوهام از نفس بود که چون آن را نفی کردی همه را با خود ببرد و در جان تو خداوند که حق محض است تجلّی نماید. (تجلّی آخر ص209)
.
.
# . کمترین ذکر، ذکری است که فقط زبان در کار باشد، که مشتری این ذکر فراوانند، تسبیحی بر دست و ذکر بر زبان، امّا دل و جان در جای دیگر است.چه نماز باشد آن را كه تو در خيال باشی تو صنم نمي گذاري كه مرا نماز باشد (سعدی)کاش صنم در کار بود که در دل، اصنام فراوانند، طلبی که وصول نشد، ضرری که بر مال وارد آمد، کسالتی که بر خاندان رسیده، برنامه ای که بعد از نماز دارم از آغاز تکبیر یکی بعد از دیگری در نظر آید و هنوز نا تمام مانده سلام آخر بر زبان آید. چه خوش فرموده صائب:غیر از خدا که هرگز در فکر آن نبودی هر چیز کز تو گم شد وقت نماز پیداستو بدان که تارک الصّلاه را اگر ایمان باشد این شرم در جان است که مرا نمازی نیست و ما را غرور، که همه عمر نمازی را از دست ندادیم و حال آن که یک رکعت نماز با حضور نداشتیم. باری چنین ذکر یا نمازی رابطه ای با ملکوت ایجاد نمی نماید امّا بهتر از ترک آن است، چرا که حداقل یک عضو که عضله زبان باشد از تو، در کار خداست.دوّم: ذکری که بر زبان آید و معنی آن نیز بر دل گذرد. و این نوع ذکر و لو اندک باشد ثمره اش بسیار است و نمازی این گونه را بر آسمان راه است، و این ذکر آرامش جان سالک است.« الَّذینَ آمَنُوا وَ تَطمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِکرِ الله ألا بِذِکرِ الله تَطمَئِنُ القُلُوب (رعد آیه28) »و امّا ذکر برتر: آن ذکری است که در آن کام از کار افتد، چرا که قلب در یاد غرق است. (پیک مشتاقان ص233)
خامشند و نعره تکرارشان می رود تا عرش و تخت یارشان
.
.
# . اگر تکبیر واقعی در هر نماز داشته باشی خداوند در نظرت بزرگ و ما سوای او کوچک نماید تا بدان جایت رسانند که دیگر ماسوی را عدم انگاری. (هدهد سبا ص77)
.
.
# . آشنایی را می شناختم که هفتاد و پنج سال زیست امّا دو رکعت نماز در پیشگاه پروردگارش به جا نیاورد. بعد از مرگ سه بار در خواب او را دیده ام و هر سه بار چشمانش کور شده بود. به خاطر آوردم این وعده پروردگار را:« مَن کان فی هذه أعمی فَهُو فی الآخِرَهِ أَعمی وَ أَضَلّ سَبیلا »« هر آن کس در این حیات دنیا دلش کور بود در آخرت نیز کور و گمراه تر است (اسراء آیه72) b (همان 243)
.
.
# . نماز، نماز، نماز، دست از نماز باز مدار و اگر در زمره نماز گذارانی بکوش تا نمازی با حضور به جای آری که در خبر است: هر آن کس دو رکعت نماز با حضور قلب در پیشگاه پروردگار به جای آرد، همه گناهانش آمرزیده شود. و بدان که همه سعادت بنده منوط به انجام نمازی سر وقت و با حضور قلب است. (حدیث آرزومندی ص161)
.
.
# . ای عزیز! در خانه های گذشته، اتاق کوچکی را مسجد خانه می ساختند و آن را نماز خانه می گفتند، به دور از تزیین و عکس و فرش نفیس و وقت نماز همگی در آن به نماز می ایستادند و بسا به بزرگ تر خانه اقتدا می نمودند، این اتاق نوری داشت و دستور است در هنگام ناراحتی به محل نماز خود روید، از این محفل بوی اُنس می آمد، وسایل این اتاق مهر و تسبیح و قرآن و مفاتیح بود. مسلّم مکان در حال انسان بی تأثیر نیست، و در حدیث داریم که زمین هایی در قیامت می بالند و شهادت می دهند بر بنده ای که روی آن ها به عبادت پروردگار قیام کرده و زمین هایی با شرمندگی شهادت می دهند بر گناه بنده ای که روی آن ها انجام داده. باری بهتر است که اگر بنده محلی خاص برای نماز در منزل دارد، در هنگام احتضار او را به آن جا منتقل کنند. (فریاد جرس ص122)
.
.
( سؤال از محضر استاد )
.
راهنمایی بفرمایید که آنچه در مورد توجه در نماز باید رعایت شود بیشتر توجه به معنی کلمات است یا به جای مشخص؟ جوابمسلّم توجه به معنی خوبست ولی بهتر از آن توجه به قلب خود است که حیات شما مربوط به حرکت آنست و آن در دست خداست. «هُوَ مَعَکُمْ اَیْنَما کُنتُمْ » « او با شماست هر جا که باشید (سوره حدید،آیه 2) » او را ببینید و خود را نبینید.
تلفن تماس:09337405003