آمار سایت

آمار امروز : 8579  نفر
آمار دیروز : 9206  نفر
آمار کل سایت : 15128185  نفر



صفیر عرش

انسان بدون مراقبه عادی و معمولی می شود. خودآگاهیش زنگار میگیرد و با گرد و غبار انباشته می شود.

درخشندگی و تیز هوشیش را از دست میدهد وکم کم کاملا ً از یاد میبرد که کیست. احمق و نادان میشود.

اینکه فراموش کنی که کیستی بالاترین درجه حماقت است. و این اتفاق برای کل بشریت و با سرعتی چشمگیر در حال شکل گیری است.

با مراقبه میتوان خودآگاهی را شفاف و درخشان کرد. میتوان گردو غبارها را از تنش روبید و زنگارهایش را زدود.

میتوان آیینه ی خودآگاهی را دوباره صاف وروشن ساخت. هرگاه آیینه خودآگاهی تو صاف و روشن باشد، واقعیت را باز خواهد تاباند. و خداوند نام دیگر واقعیت است.

 شناخت خداوند، شناخت همه ی چیزهاست و نشناختن او، زندگی در نادانی، تاریکی و مرگ است.

 

فرمایشات و دیدگاه های  حضرت استاد:

کتاب صفیر عرش،

برای مشاهده هر موضوع بر روی آن کلیک فرمایید.


معرفی:

1- عشق و محبت

2- توحید

3- معرفت الله

4- معرفت نفس

5- معرفت آفاق

6- تجلّی و وصال

7- انقطاع الی الله و مقام امن

8- ادب حضور و مراقبه

9- ملکوت

10- اسماء الحسنی

11- قرب و بعد حقتعالی

12- یک قدم بر خود بنه یک ...

13- لذت انس

14- عجز و فقر

15- نفی خواطر

16- توکّل

17- خاموشی وسکوت

18- خلوت و معاشرت





    

حضرت استاد کریم محمود حقیقی ره

1399/08/24

# . عجب آنكه آدمي خود را به دست جرّاح مي سپارد تا شكمش را پاره كند و درد را تحمل مي نمايد و مبالغي از ثروتش را به او تقديم مي كند براي احتمال بهبودي درحالي كه احتمال كمبود اطلاعات و يا اشتباه و سهو و دل مشغولي و خستگي براي ايشان هست ولي ما تسليم خالقِ، ربِّ، مهربان عالمي كه نه غفلت دارد نه سهو و نه خواب نمي شويم. در عشق جز تسليم و رضايت و خشنودي در كار عاشق نيست. (عبادت عاشقانه 237)

.

.

به حلاوت بخورم زهر كه شاهد ساقي است به ارادت ببرم درد كه درمان هم از اوست.  

.

.

   # . بسا براي زخمي نيشتر بهتر از مرهم، بسا براي كسي فقر به از غنا وكمبود به از گشايش. من و تو چه دانيم فقط دانيم كه كار به دست حكيم مهربان است. تسليم باش و واپس مرو. (همان ص242) 

.

.

    # . تو اگر در توحید حق قوی باشی و با خداوند خود آشنا، و سر عشق و محبت داشته باشی، چگونه رنجی که از ناحیه محبوب رسد را ناخوش داری؟ داستان «رضي الله عنهم و رضوا عنه » همين است در خوشي ها راضي بودن هنر نيست، محبّ صادق آنست كه در راه دوست از هيچ رنجي نهراسد و در هيچ مصيبتي سپاس وا ننهد. (همان ص250) 

.

.

    # . بايد بداني كه تو را خواستي است و خدا را خواستي، اگر تو تمنّاي خودرا روبروي خواست خداوند قرار دادي خود نوعي شرك است. بنابراين مقام رضا آنست كه تو خواست خود را در خواست خدا فاني كني و اين خود مقدمه مقام فنا است كه آخرين منزل عرفان است. (همان ص244)  

.

.

   # . هو الله،لااله الا هو، چون او هست، هستي او و از اوست، او بود و هست و خواهد بود. وجود پنداري من و تو چيست؟ اين نمود را بگذار و آن بود را بگير. و اين خود تو لحظه اي خود مي نمايد كه در مصيبتي يا رنجي يا كمبودي قرار گيري با اعتراض برمي خيزد، قيام مي كند. حال تو اگر در توحيد قوي باشي و با خداوند خود آشنا، و سر عشق و محبّت داشته باشي، چگونه رنجي كه از ناحيه محبوب رسد ناخوش داري؟ (همان ص250) 

.

.

  # . آن بنده خدا كه به توحيد حق، يقين داشت و دانست كه جز دست حق دركار عالم كارگر نيست وآن هم دست عالم مهربان است، به مقدرات راضي است و مي داند در طريقت هر چه پيش سالك آيد خير اوست؛ طبعاً در اين يقين جانش مي آرامد و تشويش از خاطرش ميرود. (ساغر سحر ص187 )

.

.

 # . همي دان كه در سعه و خوشي و شنگولي، همه راضيانند و صاحب اين مقام آن است كه در مضايق و ناراحتي ها و مكاره خشنود بود و اين خشنودي ثمره معرفت مي باشد . (تحلي 2ص48)

.

.

# . از طراحي كريم و دست رحيم و فضل عميم، جز رحمت چه آيد؟ تو اگر واقعه اي را زحمت انگاري، نقطه جهل را از روي ((ز)) بردار تا زحمتت، رحمت گردد مزاحمتت، مراحم شود. طبعاً اين مقام، همسنگر صبر است كه تا شكيب نبود، بنده راضي نباشد. (همان ص48)

.

.

 # . تو كه به كيش و كشمشت صد داد است و به نيش پشه اي فرياد، كي دلت از رضايت آباد!؟ طبيب دانايت دارو دهد؛ چه تلخ چه شيرين. شيرين و تلخش درمان است و درمانش قوّت جان و فضل جانان. (همان ص48)

يكي درد و يكي درمان پسندد يكي وصل و يكي هجران پسندد

 مو از هجران و وصل درد و درمان پسندم آنچه را جانان پسندد         بابا طاهر

.

.

   # . آنكه در بند داروست، درد ندارد؛ دارو بيهوده خواهد، آنكه را درد بود، مزه دارو نداند. الها! تو درد ده تا تلخ از شيرين ندانيم و نور خورشيد عشقت بخش تا ماه از پروين نشناسيم. (همان ص49)به حلاوت بخورم زهر که شاهد ساقی است به ارادت ببرم درد که درمان هم از اوست  

.

.

 # . داني كه آنچه برحسين ابن علي ع گذشت از مصائب، براحدي از اولياءو انبياء نگذشت؟ لب، رنج تشنگي را تحمل مي كرد؛ دل، داغ فرزند عزيز را بر جبين داشت؛ كودك شيرخوار تشنه را با پيكان، خصم خسته كرده؛ دست و پا زدن بس ياران در لجّه خون نظاره نموده؛ دست هاي از تن جداشده برادر با وفا ديده؛ بي وفايي مردم روزگار پشتش خميده كرده، دين جدش را طوفان حوادث به غارت برده؛ بر مسند پدرش كثيف ترين مردم زمان تكيه زده؛ و باز مي بيند، در آينه صفاي باطن ، چه؟! مي بيند كه اموالش به غارت برند و از گلوبند گردن نازك دخترانش نيز چشم نپوشند. مي بيند كه دختران معصوم و حريم حرم رسول را به اسارت مي كشند، آوارگي و شهر به شهر كشي زينب را مي بيند. فرزند بيمار رابا غل و زنجير كشيدن ناظر است. سر خويش بر نيزه مي نگرد و هم اكنون برتن صدچاك و افتاده بر خاك ، دم واپسين مي زند وجمله اي زير لب زمزمه مي كند. حتماَ «آه، اف بر روزگار، اي واي بر من، مرگ بر تو اي دهر و...» نه، نه هيچ كدام نبود. آخرين جمله امام دردمندت حسين(ع)را نگر. داني چه گفت؟ « الهي راضياَ بقضائك تسليماَ لامرك لا معبود سواك» «خدايم! بر قضايت خشنودم، تسليم امر توام و معبودي جز تو نيست.» (همان ص52) 

.

.

  # . بر عالم و بر تو قضاي خدا جاري است. يا تو بر آن راضي هستي و يا كاره. امر خداوند شدني است و تو از كراهت سودي نبري؛ ولي اگر خشنودباشي، بر سعادت خود كمك كرده اي كه هم اينجايش مينوست و هم آن سرايش نيكو. نديدي كه خداوند دربان بهشت را رضوان ناميد؟ يعني جواز ورود بر اين در، خشنودي حق تعالي است. (همان ص53)  

.

.

 # . بگذار تا دست ربّ العالمين با تو آن كند كه مقراض باغبان با گل كه اگر زخمي بر شاخه اش زند، صد جوانه نو از آن بروياند. (همان ص54)

ای ز ضرب تو نوا و نغمه ام من چو چنگم در کمین زخمه ام

زخمه را صدنغمه ی دلکش زنم همچو شمعم خنده بر آتش زنم

حضرت استاد

.

.

   # . همي دان كه بر بساط محبت گام نتواني زد جز نخست در مقام رضايت در آيي كه محال است محب از كردار محبوب كاره بود. (همان ص54) 

.

.

  # . هرآنگاه كه دل خويش از خداي خشنود ديدي، همي ياب كه خداوند نيز از تو خشنود بود. (همان ص54) 

.

.

  # . بنگر تا او چه بر تو پسندد. مباد در بند پسند خويش باشي كه پسند مؤمن پسند اوست. (همان ص54) 

.

.

  # . مقام اول رضايت آن بود كه تو در برابر ناملايمات شكيبا باشي چون داني تو را از آن ثوابي حاصل آيد و اين مقام، مقام مبتديان است. دوم آنكه معرفت و حكمت بر تو غلبه آرد و داني كه دست حكيم آنچه با تو كند، از حكمت است و بر آن راضي و خشنود باشي؛ چه، صلاح خويشتن در آن داني.سوم حالت حال مجذوبان است كه در پرتو شعاع جمالند و از خود خبر ندارند كه آنقدر بدو مشغولند كه از خويشتن غافل. (همان ص54)  

.

.

 # . اي عزيز! اگر نيكو وارسي، عدم رضايت، شرك خفي است و جنگي با پروردگارت؛ كه آنچه مي رود خواست اوست. و تو خواهي خواست او واپس زني و خواست نفس براني و چگونه در اين حالت تواني دم از ايمان زنی؟ (همان ص57)

.

.

 # . براي پرواز در ملكوت اعلي، دو بال تو را لازم است: يكي رضا و ديگري توكّل. تو با اين دو بال تا اعلي علّيين تواني شد. (همان ص60) 

.

.

  # . ای عزيز! در چه مرادی است که صبر پايه و اساس نبود؟ هر چه مراد والاتر صبری بالاتر خواهی. و هر چه محبوب عزيزتر صبر بر مصائبش شيرين تر. (همان ص83)

در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم سرزنش ها گر کند خار مغیلان غم مخور

 (حافظ)

.

.

# .عزیزا! اگر در برابر اراده حق تعالی تسلیم نباشی و شکیبایی نکنی، در مصیبت به جزع آیی و در درد به فریاد، در فقر به رسوایی و در غضب به خون خواری، در شهوت به خویشتن آلایی و در جهاد به اسیری روی. (همان ص85) 

.

.

  # . دانی که یوسف صدیق ع ظلم برادران تحمل کرد. در ژرفنای چاه دل با خدا داشت و سپس بار بردگی بر دوش داشت و جور زلیخا کشید و از آنجا به زندان در آمد، خدای داند که در هر مرحله براو چه گذشت. ولی در سایه صبر و شکیبایی همین چاه افتاده، به جاه اندر آمد و همین محنت زده روی سلطنت دید. (همان ص 86)  

.

.

 # . نکند خدای ناکرده در هر آسیب ناله برآوری و در هر درد، فریاد کنی و بر زمین و آسمان نفرین فرستی و در هر برخورد زبان به شکایت بگشایی و چون گرفتاری به پایان آمد گویی بر این واقعه صبر کردم و رنج را تحمل نمودم تا به حمدالله به سر آمد. نه نه که این نه صبر است. جابر گوید: پرسیدم از امام باقر ع که صبر جمیل چیست؟ فرمود: صبری که در آن گله نزد مردم نباشد. (همان ص 87)  

.

.

 # . غوره را بنگر که بس رنج آفتاب کشید و سپس از مادر ببریدندش و بر آتش نشست، مدت زمانی بجوشید و رنج آتش کشید تا شهد ناب شد. تو بی هیچ رنج، گنجی از کجا طلبی؟ خداوند بس بنده مؤمن را زیر و رو کند تا بر مقامش افزاید. (همان ص 87)

.

.

# . در مصائب آدمی ساخته می شود و هم مأجور واقع می گردد. ای عزیز! راه کعبه از کویر می گذرد و گلستان وصال را خارستان در پیش است. موسی ع تا در کاخ فرعون و برکنار نیل بود، در دل گشایشی نیافت، کلبه شعیب ع و کوه نوردی شبانیش راه دل بر او باز کرد. (همان ص91) 

.

.

  # . صبر از اساس ایمان است. از آن جهت که سرّ بندگی در ترک معصیت و انجام طاعت است و این دو امکان نپذیرد جز در سایه شکیبایی. (همان ص 94) 

.

.

  # . صبر است که تو را بر معراج وصال بالا برد و گام به گام بر لقای حقت نزدیک کند. (همان ص96)

.

.

   # . صبر بر معصیت، این را والاترین اجر است. چه در رنج بر مصیبت با یک دشمن می جنگی و آن واقعه نامطبوع نفس بود و در رنج به طاعت نیز. ولی در صبر بر معصیت جنگ در دو جبهه داری: جاذبه معصیت از بیرون و کشش نفس از درون. بیچاره دل که ندانم از این کشمکش چون تواند رست. (همان ص 97) 

.

.

  # . به رضاي دوست راضي باش و هر چه خواست، تو آن خواه و بگذار در اين آتش طلب جانت بگدازد.كه اين گدازش جانت را كيميا كند. (همان ص107)  

.

.

 # . صبر را توفیق از خدای خواه که بی توفیق او در این راه گامی بر نتوانی نهاد. در هر مصیبت و دوری از معصیت و قرب و طاعت، همه از خداوند توفیق خواه که جز با نیروی او این بار را نتوانی برداشت. ای عزیز! هر که را مقامی دادند از برکت صبر دادند. نبود پیامبری و صدیقی که در امرش صبر کارگشا نبود. (همان ص 109) 

.

.

  # . بر حرامی صبر کردی و خویشتن نیالودی. بر بلایی جزع ننمودی و از دست رفته را فراموش کردی. بر سختی در راه عبادت ساختی و گلایه نکردی. هر چه دادی به از آن یابی. هم در این جهان و هم در آن جهان، ولی خوش آن جهانیش که نعیم سرمد است. (همان ص 112) 

.

.

  # . همی دان که قیامت را روز حساب گفته اند که همه پاداش به حساب بود و داور حسیب. فقط پاداش صبر است که بی حساب دهند. ای خوش شکیبایان را. « انّما یوفّی الصابرون اجرهم بغیر حساب» « جز این نه که شکیبایان رابی حساب اجر باشد » { زمر آیه 14} (همان ص 114) 

.

.

  # . علم او بالای تقدیر شماست. (اندیشگاه ش87)

.

.

# . در راه خدا صبور باش که این گلبن روزی به گل نشین(تجلی مقدماتی ص 151)

گفت پیغمبر که چون کوبی دری عاقبت زان در برون آید سری

سایه حق بر سر بنده بود عاقبت جوینده یا بنده بود 

.

.

  # . عزیزا بدان که بسا مکروه طبع که عین رحمت رحمانی است و بسا مطبوع که عین نقمت است. (تجلی 6ص166)

.

.

 # . گندم را به آسیاب برند، در تنگنای دو سنگ آنقدر فشارش دهند تا پیکرش از هم گسلد و ماهیّتش تغییر کند؛ گندم آرد شود و سپس به حبس جوالش کشند و در انبارش روزها زندانی؛ از زندانش به در آرند و با آبش در آمیزند و سپس او را مشت زنند و مالش دهند تا از خود برآید و سپس بر آتشش نهند و پخته اش گردانند تا لایق جان سلطان عالم یعنی بنی آدم شود و سر از جان او برآرد. این مثال بدان آوردم تا معنی قلب مؤمن در میان دست خداست بدانی و رمز این زیر و رو کردن ها را دریابی که دست دست رب است و رب جز در کار ربوبیت و پرورش نیست آن هم رب ودود. ( تجلی 7ص178)

.

 رفت استاد از پی امر ضرور آرزو این بود در طفل شرور

کس به مکتب اوستاد خود ندید کودکان را وقت بازی در رسید

قیس در بازی رها شد بر زمین لوح لیلی خست مجنون را جبین

دامن مجنون ز خون شد لاله زار لیک میزد خنده بر زخم نگار

چون رسید استاد گفتا ای پسر خنده را با خون چه کار ای بی خبر

گفت در عشقم چنین دادند یاد کاشقان را خنده با خون خوش فتاد

ای ز ضرب تو نوا و نغمه ام من چو چنگم در کمین نغمه ام

زخمه را صد نغمه دلکش زنم همچو شمعم خنده بر آتش زنم

خواندنم چو ن کاسه ازضربت بود گر نخواندم مدرک علت بود

در پی هر زخمه ام صد نغمه است نغمه های ما چو چنگ از زخمه است

حضرت استاد  

.

.

# . خداوند را در میان مخلوقات محبوب تر از قلب انسانش نیست آنرا دست انبوی دست خویش قرار داد؛ به زیرش کشد خوش باشد؛ به رویش آورد خوش باشد؛ قبضش کند خوش باشد؛ بسطش دهد خوش؛ جز سر تسلیم ندارد. به راستی که زهی قلب مؤمن ، وقتی آن پالایش یافت چشمش در آن به کار افتد تا با آن غیب بین شود. (همان ص178)

ای خرابی تو آبادی مرا وی غم تو بهترین شادی مرا

من چو گویم، تو چو چوگان منی رقصم آید چون تو ضربت می زنی

حضرت استاد

.

.

   # . چون در هر پدیده توجّهت به باطن و ملکوت آن پدیده باشد، از هیچ پدیده ناراحت نشده بلکه با تمام تغییرات و تحوّلات و پدیده ها عشق می ورزی چه، می دانی کار عبث از حکیم صورت نپذیرد. (تجلی آخر ص100)  

.

.

 # . ای عزیز! دست ربوبی حضرت ربّ نه تنها در شکم مادر با تو در کار بود بلکه لحظه لحظه در زندگانی تو برای پرورشت در کار است، با هر ضربان قلبت، با انبساط ریه ات، با هضم غذایت، می یابی که تو با این کارخانه ها لحظه ای مداخلت نداری، وقتی این معرفت برایت حاصل آمد، مصائب و کمبود ها هرگز تو را به اندوه نکشاند چه دانی،که ربّ تو پروردگار رحیم و حکیم است و جز سر مهر با تو ندارد و این مهر تا لقای او با تو در کار است. (کشتزار عمر ص119) 

.

.

  # . ای عزیز! دریاب عمر را، آن چنان کن که هر روز خود را به خداوند خویش نزدیک تر بینی، هم چون موم باش در کف خداوند رحمان، هر روز نرم و تسلیم تر، تا از تو بسازد موجودی هم شأن قربت خویش. (فریاد جرس ص104) 

.

.

  # . آن انسانی که در مقابل هر نا ملایم خشمگین شود و بی تابی کند و خود آزارد، و در برابر نا پسند ها آرامش از دست دهد، و چین بر جبین اندازد، بهتر یا طبع آرامی که با فلسفه غم و اندوه و بیماری و فقر آشنا است، می داند که: ((عَسی أن تُحِبُّوا شَیئاً وَ هُوَ شَرٌ لَکُم وَ اللهُ یَعلَمُ و أنتُم لا تَعلَمون)) (بسا چیزی را دوست دارید و آن برای شما بد است، خدا می داند و شما نمی دانید. (بقره آیه216) ) (همان ص191) 

.

.

    ( سؤال از محضر استاد )

.

اینجانب مدتی هست کاری را با استخاره به قرآن شروع کردم ولی در این مدت هیچ پیشرفتی نداشته ام و هرکاری می کنم نتیجه آن برعکس می شود لطفاً راهنمائی بفرمایید. جواب اگر خود را به خدا سپرده اید کار به کم و کاست نداشته باشید، چون آن که تسلیم امر خداوند گردید، خداوند با او آن کند که صلاحش درآنست، سعی کنید به صلاح دید خداوند راضی باشید. اگر امروز دری باز نشد فردا باز می شود.

.

.

 مناجات

الهی! اين سه را نصيب ما گردان : كه با يادت آرام گيريم و با عشقت راهرو باشيم و با رضايت خشنود. (همان ص 121) 

.

.

  الهی! ای خار کویت گل! وی رنج راهت گنج ! کاهشت رامش است . از خمارت خمر زاید و از آهت ، راحت ، چون به یاد سود صبر آییم ، بینیم که رنجش بس شادی زاست . (تحلی 2 ص 85) 

.

.

  الهی! بی تو روزم شب و با تو شبم روز است ، با تو زندانم بُستان و بی تو بستانم زندان ، با تو کوخم کاخ و بی تو کاخم کوخ ، خوش بر آن کاخ نشین که در کنار فرعونش رامش نبود و تمنّای قرب پروردگار، محزونش داشته بود. (هدهد سبا ص115)

 تلفن تماس:09337405003

 


اشتراک خبرنامه

آدرس ایمیل شما:




جستجو



پیام روز

پایگاه اطلاع رسانی حضرت استاد کریم محمود حقیقی

آدرس کانال تلگرام

https://t.me/ostadhaghighi110

https://instagram.com/karimmahmodhaghighi

شماره واتساپ: 09398190960

این وب سایت توسط عده ای از شاگردان  حضرت استاد کریم محمود حقیقی ره طراحی شده و با اجازه مکتوب ایشان توسط یکی از دوستان مدیریت میگردد، 

 تلفن تماس:09337405003 

 

✅🔘درون توست اگر خلوتی وانجمنی است                      

برون ز خویش کجا میروی جهان خالیست.

                       ▫️▫️▫️

سکوت نه ‌تنها به معنای سخن نگفتن است بلکه به معنای سکوت دل از گفتگوی درونی و ‌پرچانگی های نفسانی و ذهنی است که پیوسته در زندگی روزمره با آن مواجه هستیم.

این شکل از سر و صدا یا همهمه‌ درونی سخت‌ترین مانع در سلوک الی الله و دستیابی به حضور است و خاموش کردن این همهمه مستلزم توجه و مراقبه ی مداوم است. که: 

گر تو دل زین فکرها خالی کنی 

پر ز گوهر های اجلالی کنی 

                       ▫️▫️▫️

در سكوت دل از ماسوی الله، طهارت ذهن و مراقبه آنچه حاصل شود حضور است و در نتیجه استماع الهامات ربّانی.

@ostadhaghighi110

 

بیانات عرشی و ملکوتی حضرت استاد کریم محمود حقیقی

 

در خرابات عشّاق همه كس را بار نيست و هر بي سر و پا را كار نيست. خواهي كه در اين خرابات در آيي از خويشتن خراب شو و از گناه طهارت نما. (تخلي ص12)

 

🕯✅از احد نه می‌توان سخن گفت و نه درباره آن چیزی نوشت. مادامی‌که صورت دیگری در نفس حضور داشته باشد اندیشه‌ مان نمی‌تواند احد را درک کند. برای رسیدن به این غایت، باید نفس خود را از اغیار آزاد کرده کاملاً در درون خود فرو روی، بدون هیچ توجهی به آنچه خارج نفس است؛ حتى ذهن را از تمام صور ذهنی مجرد سازی و حتی خود را نیز فراموش کنی، در آن صورت قادر خواهی بود که اینجا به دیدار آن احد نائل آیی. هنگامی‌که این عروج صورت پذیرفت، این شخص خود با احد یکی می‌شود. هیچ کثرتی نه در درون و نه در روابط بیرونی او یافت نخواهد شد؛ زیرا در آنجا نه حرکتی در اوست نه احساسی و نه میلی به غیر. در واقع در آنجا نه عقلی است و نه اندیشه‌ای؛ بلکه می‌توان گفت که در آنجا هیچ اثری از خودِ او نیست.

"بشوی اوراق اگر همدرس مایی

که علم عشق در دفتر نباشد"

حافظ

"بی‌حس و بی‌گوش و بی‌فکرت شوید

تا خطاب ارجعی را بشنوید"

مولانا

https://t.me/ostadhaghighi110


 

طهارت قلب از یاد ما سوی الله که هر چه را جز خدا در او نشانی بر آن ستم روا داشتی. «القلبُ حَرمُ الله فَلا تُسکِن فی حَرمِ الله غَیرالله .» «دل سراپرده خداست در سراپرده خدا جز خدا را منشان » و زمینه این مقام فراهم نگردد جز آنکه از تعلقات بکاهی و بر عشق خالقت بیفزایی که هر چند ریشه های تعلقات در دل راه یابد از عشق حق بکاهد. (تجلی مقدماتی ص 76)

سخنرانیهای بسیار زیبا از عارف کامل حضرت آیت الله العظمی نجابت شیرازی (ره)

✅🔘حضرت آیت الله نجابت (ره)

           شخصی که طالب خداست حتما از مراقبه جدا نمیشود، هرگز افسارش دست کسی نمی افتد، دائما حواسش به خودش هست، در اثر جمعیت حواس (نفی خواطر) از وضع کلاس ابتدائی خارج می شود، قطعا امور جزئیه ذلیلش نمی کند، .... 

یعنی در التفاتش به مقصد قوت پیدا می کند و آنچه آرزوی اولیاء خدا و مقام و منزل شهداست میخواهد تا بدانجا برسد.

 

قهرا از عالم خیال به مقدار زیادی رد شده و یک سر و یک گردن از دیگران امتیاز پیدا کرده، 

یعنی ما الان صدی نود مدار قطبمات خیالات خودمان هست اما چنین شخصی مدار و قطبش بیرون شدن از خیال است، هر چه خیال می آید بیرون می کند، هر چه غیر یاد خداست بیرون می کند و تمام موضوعات و کارهای خودش را یواش یواش تحویل خدا میدهد.  

 

شرح کلمات قصار

 

برخی از آثار حضرت

آیت الله العظمی نجابت شیرازی ره

برای مشاهده اینجا کلیک فرمایید.


 

جلسات سخنرانی بسیار زیبا و پربار حضرت استاد با موضوع معرفت نفس.

 جهت دانلود اینجا کلیک فرمایید:

                                                   



لینک های مهم



آمار سایت



كليه‌ حقوق محفوظ و متعلق به «استاد کریم محمود حقیقی» است   | طراحي و مديريت «کاوشگران صنعت پارس آرین» می باشد